مهر مادری..
مهـــــر مادری!!!؟
خدانسبت به بنده هاش ازمادرمهربانتره
در زمان حضرت موسے(ع) پسر مغروری بود ڪه دختر ثروتمندی گرفته بود. عروس مخالف مادرشوهر خود بود.
پسر بہ اصرار عروس، مجبور شد مادر پیر خود را بر ڪول گرفته بالای ڪوهے ببرد، تا مادر را گرگ بخورد.
مادر پیر خود را بالای ڪوه رساند، چشم در چشم مادر ڪرد و اشڪ چشم مادر را دید و سریع برگشت.
بہ موسے(ع) ندا آمد برو در فلان ڪوه مهر مادر را نگاه ڪن.
مادر با چشمانی اشڪبار و دستانے لرزان، دست بہ دعا برداشت. و میگفت: خدایا! ای خالق هستے! من عمر خود را ڪردهام و برای مرگ حاضرم، فرزندم جوان است و تازهداماد، تو را بہ بزرگیات قسم میدهم، پسرم را در مسیر برگشت بہ خانهاش، از شر گرگ در امان دار. ڪه او تنهاست.
ندا آمد: ای موسے(ع)! مهر مادر را میبینے؟ با اینڪه جفا دیده ولی وفا میڪند.
بدان من نسبت بہ بندگانم از این پیرزن نسبت بہ فرزندش مهربانترم.
✍خواننده ی عزیز… در ته دلت هر دردی باشد..جفا دیدی .. اذیتی.. ناراحتی.. از این دنیا بریدی… نگاهتو به خدا بدوز که دست خالی برنمیگردی..✔
التماس دعا♡
شاید در بهشت بشناسمت!
✅شاید در بهشت بشناسمت!
✍️این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامه تلویزیونی مطرح شد.
مجری یک برنامه تلویزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود،
این سوال را از او پرسید:
مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد:
چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحله اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحله دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحله سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحله چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم. اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود! هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت!
سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او در حالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد! خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم. او گفت:
میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظه ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
چه کلمات گرانبهایی بود که از دهان کودک خارج شد..
یادمان باشد که پیوسته دین اسلام وپیشوایان دینی ما را به چنین رفتارهایی که کمک به دیگران است توصیه میکردند از این توصیه ها غافل نشویم که آرامش روح وجان در دنیا وآخرت در پی فرمایشات اهل بیت علیهم السلام است.
براستی زندگی خودمان را خوب نجاری کردیم؟
?هرچه کنی به خود کنی
✍ زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد و سعی کرد او را منصرف کند! اما نجار تصمیمش را گرفته بود…
سرانجام صاحبکار در حالیکه با تأسف با این درخواست موافقت میکرد، از او خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانهای را به عهده بگیرد… نجار نیز چون دلش چندان به این کار راضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد و با بیدقتی به ساختن خانه مشغول شد و کار را تمام کرد. زمان تحویل کلید، صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت: این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری! نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد، درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است در این خانه ساکن شود لوازم و مصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد و تمام دقت خود را میکرد.
?“این داستان زندگی ماست”
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هر روز میسازیم نداریم، پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم در همین ساختهها زندگی کنیم، اما فرصتها از دست میروند و گاهی شاید، بازسازی آنچه ساختهایم ممکن نباشد..
? شما نجار زندگی خود هستید و روزها، چکشی هستند که بر یک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند!
صحبت نوح نبى باشيطان
?صحبتشیطانبانوحنبی(ع)
✅حضرت نوح(ع) هنگامي که حيوانات را سوار کشتي مي کرد، همه سوار شدند ولي در ميان آنها الاغ سوار نشد. نوح(ع) ترسيد آن حيوان غرق گردد و نسل الاغ از ميان برچيده شود، چند بار او را براي سوار شدن تحريک کرد، ولي او سوار نشد. نوح(ع) خشمگين شد و
در حال خشم خطاب به الاغ گفت:
اي شيطان? سوار شو.
شيطان? اين سخن را از نوح شنيد، دُم الاغ را گرفت و همراه الاغ وارد کشتي شد?. در اينجا بود که نوح(ع) تصور کرد به شيطان اجازه نداده و او در کشتي نيست. هنگامي که کشتي بر فراز آب قرار گرفت و حرکت کرد، نوح(ع) ناگاه ديد شيطان در صدر کشتي نشسته است؛ با خشم به او گفت: چه کسي به تو اجازه ورود به کشتي را داد?؟!
شيطان گفت: تو اجازه دادي، آنجا که گفتي؛ اي شيطان سوار شو! و بعد گفت: «اي نوح! تو به گردن من حق و نعمتي داري، مي خواهم آن را جبران کنم!
نوح(ع) فرمود: آن حق و نعمت چيست?؟
- تو بر قوم خود نفرين کردي، همه آنها در يک ساعت غرق و هلاک شدند، اگر آنها اکنون زنده بودند مايه زحمت براي من مي شدند، زيرا حيران بودم که چگونه آنها را گمراه کنم، ولي اکنون راحت شدم.
- هنگامي که نوح(ع) اين شماتت و نيش تلخ شيطان را شنيد، بسيار ناراحت شد و گريه کرد و گريه اش در اين مورد ادامه يافت…??
در اين موقع خداوند به نوح وحي کرد: سخن شيطان را گوش کن و بپذير.
نوح گفت: اي شيطان! اينک بگو سخنت چيست؟
شيطان: اي نوح! تو را از سه خصلت نهي مي کنم:
1- هيچ گاه متکبر و خودخواه نباش؛ زيرا نخستين چيزي که موجب گناه و نافرماني خدا شد، تکبّر بود. آنجا که خداوند به من فرمان داد تا پدرت آدم(ع) را سجده کنم، ولي تکبر باعث شد او را سجده نکردم، اگر او را سجده مي کردم خداوند مرا از جهان ملکوتيان و فرشتگان بيرون نمي کرد.
2- از حرص بپرهيز؛ زيرا خداوند همه نعمت هاي بهشت را براي پدرت (آدم) مباح کرد و تنها از خوردن يک درخت، او را نهي نمود، ولي حرص آدم باعث شد تا از آن درخت بخورد و در نتيجه به فرمان خدا از بهشت اخراج شود.
3- با زن نامحرم خلوت نکن، که در چنين حالي من بسيار به تو نزديک هستم تا تو را وسوسه کرده و به عمل منافي عفت وادارت کنم.
خداوند به نوح(ع) وحي کرد: اين سه سخن شيطان را بپذير.
و در روايت ديگر آمده: شيطان به نوح(ع) گفت: از سه خصلت بپرهيز: تکبر، حرص و حسد؛ زيرا تکبر موجب بدبختي من گرديد و رانده درگاه حق شدم. و حرص، موجب بيرون راندن آدم(ع) از بهشت شد. و حسد موجب شد که قابيل، پسر آدم(ع) برادرش هابيل را کشت.
نوح(ع) به ابليس گفت: به من خبر بده در چه وقت قدرت تو بر گمراه کردن انسان و تسلط تو بر او بيشتر از وقت هاي ديگر است؟
شيطان در پاسخ گفت: هنگام خشم وغضب انسانها..⚠
?الخصال
لکه گیری گناه!!؟
⇦↯ لکه گیری گنـــــاه ↻⇨
✍اگر روی لباسِ ما،?? یه غذای معمولی مثلِ برنج یا ماست بریزه، این کثیفی رو میتونیم با آبِ معمولی و کمی فشار دادن، پاک کنیم…
✅ بعضی گناهان مثل همین برنج و ماست هستند، و زود پاک میشن.?
❌ امّا بعضی گناهان مثل چربی و گریس هستند، که آبِ داغ و وایتکس میخوان.?
ماه رمضان رو گذاشتند برای لکّهگیریهای سالانه.☝️
❌ برای گناهانی که به سادگی پاک نمیشن..
✔ به همین خاطر، توی این دعای کوتاه و معروفِ «اللَّهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمْضانَ..» که در ماه رمضان خونده میشه، اون آخرِ دعا صحبت از «ذُّنُوبَ الْعِظامَ» و «گناهانِ بزرگ» میکنیم:
? وَ اغْفِر لِى تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُها غَيْرُكَ، يَا رَحْمنُ يَا عَلَّامُ.
? خدای من! ای خدای بخشنده..
? گناهان بزرگِ مرا در این ماه ببخش، چرا که هیچکس جز تو، آنها را نمیبخشد.
✨✨✨✨✨
صحبت از «بخششِ گناهانِ بزرگ» شد، یاد اون حدیثِ امام رضا (ع) افتادم، که فرمود:
☝️ فَعَلَی مِثْلِ الْحُسَیْنِ فَلْیَبْکِ الْبَاکُونَ، فَإِنَّ الْبُکَاءَ عَلَیْهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ.
پس گریهکنندگان، باید بر شخصی مثلِ حسین (ع) گریه کنند، زیرا گریه برای آن حضرت، باعثِ آمرزشِ گناهان بزرگ خواهد شد.
? امالی صدوق، مجلس ۲۷